شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : چهارپاره
یک باغ روضه دارد این لاله درشکفتنکی میشود خزان را با یک اشاره گفتن ای جانِ زهـر آلـود از جامِ زهرِ کینهباید که شرحِ غم رابا گوشِجان شنفتن
چون خاطراتِ عمرت درطولِ زندگانیآن هم خلاصه گشته درموسمِ جوانی
ازدردِ غـربتِ تو آخر کسی نپـرسـیددلمـردگـان کجا واین روحِ آسـمـانی بر شانههای کـوچک سنگـینیِ امامت دردا یکی نـبـوده ازتو کـنـد حـمـایت مظلـومیِ تو این بس حـتی میانِ خانههمسر نموده برتو با زهرِکین خیانت دردِ تودردِ کـوچه ازرنـجهای مـادر آن ماجـرای تلـخ وظلم وجفای مادر ديوار و درعذابیست هر لحظه پيشِ چشمتیک عمرداری بر لب روضه برای مادر افـتاده در دلـم تا شـورِ غـم وعـزایتدارم زدستِ گردون هر لحظه من شکایت یـادِ شـهـیـدِ دشـتِ کـرب وبـلا کـنم تادر روضه سیلِ اشکم جاری شود برایت دیـدیکه شـمـر آمد درقـتـلگـاهِ جدّترفته به عـرشاعلی ایوای آهِ جدّت زینب زخـیـمه آمد برمقـتلِ حسینـششیبالخضیب دیده چون روی ماهِجدّت